عشق وعذاب
عشق وعذاب
نوشته شده در تاريخ جمعه 22 دی 1391برچسب:, توسط هدا |

 
 
 

روزي جوان ثروتمندي نزد استادي رفت و گفت:

عشق را چگونه بيابم تا زندگاني نيكويي داشته باشم؟

استاد مرد جوان را به كنار پنجره برد و گفت: پشت پنجره چه مي‌بيني؟

مرد گفت: آدم‌هايي كه مي‌آيند و مي‌روند و گداي كوري كه در خيابان صدقه مي‌گيرد.

سپس استاد آينه بزرگي به او نشان داد و گفت: اكنون چه مي‌بيني؟

مرد گفت: فقط خودم را مي‌بينم.

استاد گفت: اكنون ديگران را نمي‌تواني ببيني.

آينه و شيشه هر دو از يك ماده اوليه ساخته شده‌اند،

اما آينه لايه نازكي از نقره در پشت خود دارد و در نتيجه چيزي جز شخص خود را نمي‌بيني.

خوب فكر كن!

وقتي شيشه فقير باشد، ديگران را مي‌بيند و به آن‌ها احساس محبت مي‌كند،

اما وقتي از نقره يا جيوه (يعني ثروت) پوشيده مي‌شود، تنها خودش را مي‌بيند.

اكنون به خاطر بسپار: تنها وقتي ارزش داري كه شجاع باشي و آن پوشش نقره‌اي را از جلوي چشمهايت

برداري تا بار ديگر بتواني ديگران را ببيني و همه را دوستشان بداري اينبار نه به خاطر خودت بلكه به خاطر

خدا .

آن‌گاه خواهي دانست كه" عشق يعني دوست داشتن ديگران

 



نظرات شما عزیزان:

آتیلا
ساعت23:27---22 دی 1391
سلام متنات واقعا زیبان هداجون تونستی به وب منم یه سری بزن ممنون میشم.

AmIr
ساعت23:08---22 دی 1391
غروب غم هایت را به هر بهائی خریدارم ، مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم

وبلاگت عالی بود موفق باشی بازم بهم سر بزن

مدیریت وبلاگ ĂŞ ℋℰ ℊ ℋĂñė


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: